کژی، با دانش راست می شود . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----2109---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----0-----
یاران

 

نویسنده: ف.ساریجلو
دوشنبه 87/6/11 ساعت 8:40 عصر

 دنیا خواهى و آثار سوء آن در روح انسان چگونه است و  علاج این بیمارى مهلک چیست؟

گفته شده است که : آن آخرى که انسان مى خواهد ارتحال کند از این عالم ، شیاطینى که مى خواهند نگذارند که این آدم موحد از این عالم بیرون برود جلو رویش آن چیزهائى را که دوست دارد مى آورند. مثلاً طلبه کتابش را دوست دارد کتابش را مى آورند و مى گویند از این عقیده اى که دارى برگرد والاّ والاّ این (کتاب ) را آتش مى زنیم ، آنکه علاقه به فرزند دارد و یا آنکه علاقه به چیز دیگر دارد. (همان چیز را مى آورند) خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهائى هستند که مثلاً پارک دارند. ممکن است یک نفر خیلى پارک داشته باشد ولى اهل دنیا نباشد (ولى ) یک طلبه یک کتاب داشته باشد (و به آن ) علاقه داشته باشد. میزان (براى اهل دنیا بودن ) آن علاقه است . میزان آن علایقى است که انسان به این اشیاء دارد و این علایق ممکن است که آن آخرها که انسان مى بیند دارد از این علائقش جدا مى شود دشمن خدا بشود و از این عالم برود.
علائق را باید کم بکنید، علاقه ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا مى رویم ، على اىّ حال چه علاقه قلبى به چیزى داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقى به حال ما نمى کند. شما فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید کتاب مال شما است ، از آن استفاده مى کنید، علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم مى کنید، علاقه را کم کنید، علاقه را تا مى توانید از بین ببرید. آنچه انسان را گرفتار مى کند آن علاقه اى است که انسان دارد و آن هم مبداءش همان حبّ نفس است . حب مسند، حب ریاست دردى است که انسان را به هلاکت مى رساند. همه اینها دنیا است ، علایق به دنیا است .
ما خودمان را خیلى مهذب و صحیح (مى دانیم ) و براى آن حبّ نفس که داریم خودمان را یک آدم کامل مى دانیم و همه دیگران را معیوب مى دانیم و به عیبشان ایراد مى گیریم . در آن شعر هست که شعرش را نمى خواهم بخوانم ، که یک آقائى به یک کذائى اشکال کرد او گفت من همه اینها که مى گوئى هستم اما تو آنطور که مى نمائى هستى ؟!
اینکه در روایات ما هست که ((حب الدنیا راس کل خطیئه )) این یک واقعیتى است و اساس حب دنیا هم ، ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست . تمام فسادهائى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشاءش همین حب نفس ‍ است . از حب نفس است که حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود و انبیا اساس ‍ کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند.خداوندا: دل ما را از کدورتِ شرک و نفاق پاک فرما و آیینه قلب ما را از زنگار حبِّ دنیا که منشاء این همه امور است ، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از ما بیچاره هاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف ، دستگیرى کن در این سفر پر خطر و این راه پرپیچ و خم و تنگ و تاریک . تویى قادر و تواناى همه چیز.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ف.ساریجلو
دوشنبه 87/6/11 ساعت 8:25 عصر

گسترش عدالت در سراسر گیتى و ریشه سوزى بیداد از همه آبادیهاى زمین ، در راءس آرمانهاى انقلاب امام مهدى علیه السلام قرار دارد، و از هدفهاى اساسى آن تحول عظیم جهانى است . این حرکت سازنده سرآغاز اقدامات در آن انقلاب است . این موضوع در احادیثى که درباره آن امام بزرگ رسیده است همواره بصراحت یاد شده است .
در احادیثى که درباره قیام مهدى علیه السلام آمده است دعوت به توحید و مبارزه با شرک و کفر اعتقادى به اندازه ایجاد عدالت و اجراى آن ، مورد تاءکید قرار نگرفته است . و علت شاید این است که با تعالیم گذشته انبیا و تعالیم اسلام و تکامل علم انسانها به ماوراى طبیعت و خداى یکتا ایمان مى آورند و مبانى ماده گرایى و مکاتب غیر الهى شکست مى خورد و نوع جامعه هاى انسانى داراى عقیده مذهبى و الهى مى گردند لیکن با این وصف در آتش ظلم تبعیض ، حقکشى ، استثمار و روابط ناانسانى مى سوزند، و با زندگى فاقد عدالت که در حقیقت شکنجه و مرگ تدریجى است دست بگریبانند. از اینرو، نیاز عمده جامعه بشرى برقرارى عدالت و گسترش ‍ دادگرى است و حاکمیت روابط انسانى بر جامعه . انسانها تشنه عدالتند و خواهان آرمان و ایدئولوژى و مکتبى که این تشنگى را فرو بنشاند و آتش ‍ بیدادگرى را خاموش کند، و عدالت راستین را در عینیت و عمل - در جامعه حاکم سازد، و گمشده بشریت را براى انسانها به ارمغان آورد، و آرمان توده ها را تحقق بخشد.
بنابراین ، مشکل اصلى و نخستین آن منجى بزرگ انسان ، مشکل خداباورى یا انکار خدا نیست ، مشکل عبادت و پرستش نیست ، مشکل گرایشهاى انحرافى ماده پرستى و الحادى نیست .  بلکه مشکل اصلى ، بیداد و ستم جهانسوز و عالمگیر است که بشریت را در کام خود فرو برده و در آتش ‍ خود سوزانده است ، و مذهب و عقیده و آرمان و آزادى و معیشت و همه چیز او را نابود ساخته است ، آتشى که نخست و در ظاهر به خرمن زیست فیزیکى و زندگى این دنیایى انسان در طول تاریخ فرو افتاده و آن را یکپارچه نابود کرده است ، و سپس بر اساس ارتباط حتمى و ضرورى مادیت و معنویت حیات معنوى و متافیزیکى او را نیز تباه ساخته است .
ایجاد عدالت ، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه هاى امام منجى حضرت مهدى علیه السلام است ، چنانکه این اصل از نخستین هدفها و اصلى ترین برنامه هاى همه پیامبران بوده است ، که در گذشته تاریخ اجتماعات و مردمان را بدان را خواندند و در راه تحقق آن فداکاریهاى فراوان کردند مى توان گفت بیشترین درگیر و مبارزه پیامبران بر سر اجراى عدالت بوده است ، و اصول شرایع آنان از آن جهت دچار موانع مى گشته و با کارشکنیهاى فراوان روبرو مى شده است که ماهیتى ظلم ستیز و دادگرایانه داشته است . وگرنه صرف اعتقاد به اصول و مبانى دینى  بى آنکه در حرکت اجتماعى دخالت داشته باشد و با بیداد و ستم درگیر شود و برنامه هاى اقتصادى و مالى را کنترل کند و سودطلبان را وادارد تا از برخى منافع و فزونخواهیها دست بردارند، درگیر و ستیزى را در پى نخواهد داشت . یکى از خواستگاهها و زمینه هاى اصلى درگیریها و جنگها و برخوردهاى اجتماعى که سبب مى شده است تا قدرتمندان مالى و سرمایه داران به رویارویى و نبرد برخیزند مقررات محدود کننده منافع اقتصادى و اجتماعى و رعایت عدالت و گردن نهادن به حقها و حقوقها در روابط اجتماعى بوده است . و یکى از مشکلات عمده در کار پذیرش ‍ دعوت پیامبران این بوده است نه تنها دعوت به عقیده توحیدى و باور معاد و...
از اینجاست که منطق مخالف آن پیامبر چنین است :
((اءصلوتک تاءمرک ان نترک ما یعبد اباؤ نا او اءن نفعل فى اءموالنا ما نشؤ ا...  ))
- ... آیا همین نمازى که مى خوانى به تو فرمان مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند رها کنیم یا در اموال خود آنچنان که دلخواه ماست عمل نکنیم ...
بیم از محدودیت در راههاى در آمد و اجراى عدالت در مسائل مالى ، کافران را به مخالفان بر مى انگیخت . خدایان کاذب و دروغین پدرانشان امر و نهى و تکلیفى نداشتند و از پیروان خود اجراى عدالت و دورى از ظلم و تجاوز به حقوق دیگران را نمى خواستند بلکه این آیین پیامبران بود که انسانها را مسئول مى شناخت و بار سنگین تکلیف و تعهد و حدود و مقررات دقیق فردى و اجتماعى را بر دوششان مى گذارد، و آنان را در قلمرو زندگى محدود مى ساخت و اجراى عدالت را بر آنان واجب مى کرد. از این رو به آیین پیامبران که خواسته ها و تکلیفهاى الهى بود تن نمى دادند و به معیارها به ضوابط آن گردن نمى نهادند.
قرآن کریم اهداف اصلى دعوت داعیان الهى را چنین ترسیم کرده است :
((لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس ‍ بالقسط  ))
- همانا پیامبران را با نشانه هاى آشکارا برانگیختیم ، و با آنان کتاب و میزان فرستادیم تا مردمان به قسط و دادگرى برخیزند (و همه چیز بر پایه داد و دادگرى باشد...)
هدفى اصلى قیام پیامبران - در روابط اجتماعى و انسانى - و ارسال کتابها و شرایع ، قیام مردم به قسط و برپادارى عدالت شمرده شده است .
در آیه دیگرى آمده است :
((ان الله یاءمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعظکم تذکرون .  ))
خدا به عدالت و نیکوکارى فرمان مى دهد، و به بخشیدن مال به خویشاوندان ، و از کارهاى پلید و ناپسند و ستمکارى نهى مى کند؛ او به شما پند مى دهد تا مگر پند پذیرید.

    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • دنیا خواهى و آثار سوء آن
    عدالت

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •